- یک گره
- متحد، متفق، هم عهد، هم پیمان
معنی یک گره - جستجوی لغت در جدول جو
- یک گره ((~. گِ رِ))
- هم پیمان، متحد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یک خرده
خانه اول در تخته نرد: احمد بدیهی سه مهره در یک گاه داشت
یک خرده مقدار بسیار خرد و اندک
شماری
یک سویه
اتفاقا
یک ذره
پر چین پر شکنج
یکه، تک وتنها، به تنهایی
همرنگ، یکرنگ، برابر، یکسان
منسوب به یکمرد آنچه کفاف یک مرد را دهد
دارای یک رنگ ویک قسم ویک جنس
چیزی که دارای یک کنج باشد
دارای یک کار، که یک کار از او ساخته شود، بی جهت بیخود: فلان خانم یک کاره آمده بود ببیند من و شوهرش دعوا کرده ام یا نه
یک سویه
یک سوی یک زی یک سو یک جانب ازسویی ازجانبی: یک طرف دستبرد مالیه یک طرف گیر و دار نظمیه. (بهار)
تنها بتنهایی: یک تنه باهزار تن مقابله میکند
یک دفعه، ناگهان، بکلی
یکطرفی متمایل بیک جهت
به تنهایی شخصا بدون کمک دیگری: یک نقره این کار راانجام داد
یک تنه به تنهایی
((~. طَ رَ ف))
فرهنگ فارسی معین
از یک جهت، که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگر، خیابانی که فقط از یک سوی آن می توان رفت
ناگهان، یکسره
Unilaterally
unilateralmente
unilateralmente
jednostronnie
в одностороннем порядке