جدول جو
جدول جو

معنی یک گره - جستجوی لغت در جدول جو

یک گره
متحد، متفق، هم عهد، هم پیمان
تصویری از یک گره
تصویر یک گره
فرهنگ فارسی عمید
یک گره
((~. گِ رِ))
هم پیمان، متحد
تصویری از یک گره
تصویر یک گره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یک ذره
تصویر یک ذره
یک خرده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یک گاه
تصویر یک گاه
خانه اول در تخته نرد: احمد بدیهی سه مهره در یک گاه داشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک ذره
تصویر یک ذره
یک خرده مقدار بسیار خرد و اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک سره
تصویر یک سره
((~. سَ ر))
سراسر، از ابتدا تا انتها، به کلی، تماماً
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک عده
تصویر یک عده
شماری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
یک سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یکباره
تصویر یکباره
اتفاقا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یک خرده
تصویر یک خرده
یک ذره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پر گره
تصویر پر گره
پر چین پر شکنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک تنه
تصویر یک تنه
یکه، تک وتنها، به تنهایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک گونه
تصویر یک گونه
همرنگ، یکرنگ، برابر، یکسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک مرده
تصویر یک مرده
منسوب به یکمرد آنچه کفاف یک مرد را دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک گونه
تصویر یک گونه
دارای یک رنگ ویک قسم ویک جنس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک گوشه
تصویر یک گوشه
چیزی که دارای یک کنج باشد
فرهنگ لغت هوشیار
دارای یک کار، که یک کار از او ساخته شود، بی جهت بیخود: فلان خانم یک کاره آمده بود ببیند من و شوهرش دعوا کرده ام یا نه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
یک سویه
فرهنگ لغت هوشیار
یک سوی یک زی یک سو یک جانب ازسویی ازجانبی: یک طرف دستبرد مالیه یک طرف گیر و دار نظمیه. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک تنه
تصویر یک تنه
تنها بتنهایی: یک تنه باهزار تن مقابله میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک باره
تصویر یک باره
یک دفعه، ناگهان، بکلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک وری
تصویر یک وری
یکطرفی متمایل بیک جهت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک نقره
تصویر یک نقره
به تنهایی شخصا بدون کمک دیگری: یک نقره این کار راانجام داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک نفره
تصویر یک نفره
یک تنه به تنهایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک وری
تصویر یک وری
((~. وَ))
یک طرفی، متمایل به یک جهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک کاره
تصویر یک کاره
((~. رِ))
بی جهت، بیهوده، کار بی معنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
((~. طَ رَ ف))
از یک جهت، که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون رعایت طرف دیگر، خیابانی که فقط از یک سوی آن می توان رفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک تنه
تصویر یک تنه
((~. تَ نِ))
تنها به تنهایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکباره
تصویر یکباره
((~. رِ))
یک دفعه، یکبار، ناگهان، به کلی، تمامی، همه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک باره
تصویر یک باره
ناگهان، یکسره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک طرفه
تصویر یک طرفه
Unilaterally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
в одностороннем порядке
دیکشنری فارسی به روسی